اولين
بهنام خدري – مثل يه پروانه دورت ميچرخيدم
دانلود آهنگ جديد بهنام خدري به نام زيباي بي احساس
+ متن آهنگ زيباي بي احساس
پخش آنلاين و دانلود با دو کيفيت ???، ??? با بهترين کيفيت
Download New Music : Behnam Khedri – Zibaye Bi Ehsas voice With Text And Online And Quality On isongs
| نام خواننده: | بهنام خدري |
| نام آهنگ: | زيباي بي احساس |
متن موزيک مثل يه پروانه دورت ميچرخيدم (زيباي بي احساس) با صداي بهنام خدري
مثل يه پروانه دورت ميچرخيدم
همه رويا هامو با تو ميديدم
زيباي بي احساس از دوري ترسيدم
گلاي باغچه رو به عشق تو چيدم
ميري و باز ميزني تو منو به همو و
مي بري تو غمو بازم عاشقتم
چي بگم عاشقتم
بگو ميموني برام که درام
از اين حال و هوام بگم عاشقتم
مگه کم عاشقتم
مني که هر شب بيدارم برات
خودمو هر شب ميزارم به جات
اگه ميخواستي ميمردم برات
ميميرم وقتي ميخوابن چشات
بي من شايد روبراهي چي شد پس
خنده ها که تو خوابم ديدم
عذابم مي دن
بي احساسي بي قرارم
بي تو يه بغض نيمه کارم آرامشم رفت
اوني که ميخوامش هم رفت
ميري و باز ميزني تو منو به همو و
مي بري تو غمو بازم عاشقتم
چي بگم عاشقتم
بگو ميموني برام که درام
از اين حال و هوام بگم عاشقتم
مگه کم عاشقتم
مني که هر شب بيدارم برات
خودمو هر شب ميزارم به جات
اگه ميخاستي ميمردم برات
ميميرم وقتي ميخوابن چشات
منبع :
مشخصات
پاشازاده: در شان استقلال نيست که به کنعاني ها پاسخ دهد / مدرسه ما قابل احترام است
مهدي پاشازاده در گفت وگو با خبرنگار ورزشي
پيشکسوت استقلال با اشاره به صحبت هاي برخي از افسران و معاونان سابق باشگاه که از وزارت ورزش و جوانان انتقاد مي کردند ، گفت: اگر به عنوان مدير استقلال منصوب مي شديد بايد با اختيارات کامل مي آمديد. اگر حرفي داريد پس بايد آن را مي گفتيد. متأسفانه آنها خيلي مزخرفات مي کنند. همه چيز انجام شده است “بگو!” اين حرف ها به درد استقلال و هوادارانش نمي خورد. هواداران خسته اند و حق با آنها است. بايد يک پاکسازي اساسي از استقلال انجام شود.
پاشازاده درباره انتقادات کادر فني و بازيکنان در مورد اشتباهات داوري مقابل استقلال تصريح کرد: اشتباهات داوري در دنيا وجود دارد اما در شرايط فعلي استقلال قابل تحمل نيست. صبر ديگران ضعيف است و قابل تحمل نيست.
وي در واکنش به توهين محمد حسين کنعاني زادگان ، مدافع پرسپوليس به استقلالي ها ، اظهار داشت: “اين اظهارات نشان دهنده شخصيت و تربيت خانوادگي افراد است”. جايگاه و اصالت استقلال مشخص است. بهتر است اين بازيکن مدت کوتاهي در استقلال باشد و برود ، در غير اين صورت اصالت استقلال زير سوال مي رود. من به هواداران و اعضاي تيم استقلال توصيه مي کنم که با اين شخص صحبت نکنند زيرا پاسخ دادن کافي نيست. اگر استقلال را انتخاب کرديم به دليل عقبه او و شخصيت ناصر حجازي است. اين افتخار باشگاه استقلال نيست که به اين بازيکن پاسخ دهد. مدرسه ما احترام است نه مدرسه اي که توهين آميز باشد.
آيا وزارت ورزش در انتظار تصميم فدراسيون فوتبال است / آيا سرخابي ها دوباره خارجي ها را جذب مي کنند؟
در شرايطي که وزارت ورزش و جوانان براي استقلال و پرسپوليس قبل از ساير تيم ها ، جذب بازيکنان و مربيان خارجي در فصل بيستم فوتبال ليگ برتر ايران را ممنوع کرده است ، اما لغو يا تمديد اين تصميم به ليگ برتر بعدي فصل ليگ ، صبر کنيد اين تصميم فدراسيون فوتبال است.
?? سپتامبر ???? بود که ممنوعيت جذب بازيکنان و مربيان خارجي براي بيستمين دوره ليگ برتر فوتبال ايران و در کليه باشگاه هاي کشور توسط هيئت مديره فدراسيون فوتبال تصويب شد. پيش از اين ، هفتم ماه مه سال گذشته ، معاون مسابقات قهرماني و توسعه ورزش هاي حرفه اي وزارت ورزش و جوانان اعلام کرده بود که جذب بازيکنان و مربيان خارجي براي استقلال و پرسپوليس تهران تا اطلاع ثانوي ممنوع است.
سرانجام ، ممنوعيت جذب بازيکنان و مربيان خارجي استقلال و پرسپوليس از هفته بيست و يکم ليگ برتر نوزدهم ايران و ساير تيم ها قبل از فصل نقل و انتقالات ليگ برتر بيستم اجرا شد.
اخيراً ، هيئت رئيسه ليگ فوتبال ايران جلسه اي را تشکيل داد و اعلام کرد که ممنوعيت جذب بازيکنان و مربيان خارجي از فصل آينده ليگ برتر برداشته خواهد شد. بيست و يکمين دوره ليگ برتر فوتبال ايران ، شاخص ها و معيارهاي قابل توجه براي مديريت انتظار مي رود. و بازيکن خارجي را تعيين کنيد. به گفته سرپرست دبيرکل فدراسيون فوتبال ، اين کار توسط گروهي از کارشناسان انجام مي شود و پرونده هاي حقوقي تشکيل مي شود و پس از نهايي شدن دستورالعمل هاي لازم ، پرونده ها به تصويب هيئت مديره مي رسد و انجام مي شود در فوتبال ايران اجرا شود.
با اين وجود هنوز سرنوشت لغو يا تمديد قانون منع جذب بازيکنان و مربيان خارجي در فصل آينده فوتبال ليگ برتر ايران مشخص نيست ، هرچند با مواضع اخير مقامات فدراسيون فوتبال در اين کشور بعيد به نظر مي رسد بيست و يکمين دوره ليگ برتر فوتبال ايران.
در حالي که وزارت ورزش و جوانان براي اعمال قانون منع جذب بازيکنان و مربيان خارجي ، باشگاه هاي استقلال و پرسپوليس را از جذب بازيکن و مربي خارجي در فصل بيستم ليگ برتر فوتبال ايران منع کرده است ، بنابراين قوانين توسط سازمان ليگ و فدراسيون فوتبال به ساير باشگاههاي کشور نيز سرايت کرده است ، اما هيچ موضع رسمي توسط وزارت ورزش و جوانان در مورد فصل بعدي ليگ برتر و شرايط استقلال و پرسپوليس اتخاذ نشده است!
معاون توسعه مسابقات قهرماني و ورزش حرفه اي وزارت ورزش و جوانان ، اخيراً در پاسخ به سوال درباره احتمال لغو قانون منع جذب بازيکنان و مربيان خارجي در فصل آينده ليگ برتر فوتبال ايران ، گفت: “تصميمي گرفته شده است به طور کلي گرفته شده است و فدراسيون براي ارائه جزئيات است. ” “اين موضوع قرار است مورد بررسي قرار گيرد و اگر قرار است اين قانون اجرا شود ، بايد به گونه اي باشد که به فوتبال ما آسيب نرساند.”
بنابراين ، در شرايطي که وزارت ورزش و جوانان زودتر از فدراسيون فوتبال و سازمان ليگ تصميم گرفت بازيکنان و مربيان خارجي را در مرحله بيستم ليگ برتر فوتبال ايران ممنوع کند ، او منتظر تصميم فدراسيون فوتبال در مورد فصل آينده است ، به نظر نمي رسد او اين بار قبل از ساير باشگاه ها تصميمي بگيرد.
مشخصات
?ه روز خانوم? قبل از برگشتن همسرش از سرکاردر نامه ا? نوشت : من خونه رو تا ابد ترک کردم و د?گه حاضر ن?ستم با تو زندگ? کنم ونامه رو گذاشت رو? م?ز و خودش رفت ز?ر تختخواب قا?م شد که عکس العمل شوهرش رو بعد ازخوندننامه بب?نه !!!
شوهر خسته از سرکار اومد و وارد اتاق خوابشد و چشمش به کاغذ رو? م?ز افتاد و نامه همسرش رو خوند ، بعد از خوندن نامه با تمامخونسرد? رو? کاغذ چ?ز? نوشت ، در هم?ن هنگام زنگ موبا?ل شوهر بصدا درم?اد و شوهر جوابم?ده : س?م عز?زم ، من فقط لباسامو عوض کنم و م?ام ، منتظرم باش فدات شم !!! خداروشکر ا?ن زنم از خونه رفته و برا? هم?شه گورشو گم کرده ، ايشاله د?گه ر?ختش و نب?نم ، کاش قبل از ا?نکه م?د?دمش با تو آشنا م?شدم. عز?ز دلم منتظرم باش ، من تا ن?م ساعتد?گه پ?شتم. و بعد در حال? که داشت ز?ر لب آواز م?خوند از خونه خارج شد…
زن که از شدت عصبان?ت و ناراحت? داشت ميمرد و پرپر م?شد بعد از خروج شوهرش از ز?ر تخت خواب اومد ب?رون و رفت بب?نه شوهرش چ? رو?کاغذ نوشته ؟!
د?د شوهرش نوشته : خنگول د?وونه ، کف پا?چپت معلوم بود ! من م?رم نون بگ?رم و برگردم…
.
.
.
آورده اند که بهلول سکه طلايي در دست داشت و با آن بازي مي نمود. شيادي چون شنيده بود بهلول ديوانه است جلو آمد و گفت : اگر اين سکه را به من بدهي در عوض ده سکه که به همين رنگ است به تو ميدهم. بهلول چون سکه هاي او را ديد دانست که آنها از مس هستند و ارزشي ندارند پس به آن مرد گفت به يک شرط قبول مي کنم : اگر سه مرتبه با صداي بلند مانند الاغ عر عر کني !!!
شياد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود.
بهلول به او گفت : تو که با اين خريت فهميدي سکه اي که در دست من است از طلا مي باشد ، چطور من نمي فهمم که سکه هاي تو از مس است ؟؟؟
آن مرد شياد چون کلام بهلول را شنيد از نزد او فرار نمود.
.
.
.
توماس هيلر (مدير اجرايي شرکت بيمه عمر ماساچوست) و همسرش در بزرگراهي بين ايالتي در حال رانندگي بودند که او متوجه شد بنزين اتومبيلش کم است. هيلر به خروجي بعدي پيچيد و از بزرگراه خارج شد و خيلي زود يک پمپ بنزين مخروبه که فقط يک پمپ داشت پيدا کرد. او از تنها مسئول آن خواست باک بنزين را پر و روغن اتومبيل را بازرسي کند. سپس براي رفع خستگي پاهايش به قدم زدن در اطراف پمپ بنزين پرداخت. او هنگامي که به سوي اتومبيل خود باز مي گشت ديد که متصدي پمپ بنزين و همسرش گرم گفتگو هستند. وقتي او به داخل اتومبيل برگشت ديد که متصدي پمپ بنزين دست تکان مي دهد و شنيد که مي گويد : گفتگوي خيلي خوبي بود.
پس از خروج از جايگاه ، هيلر از زنش پرسيد که آيا آن مرد را مي شناسد. او بي درنگ پاسخ داد که مي شناسد. آنان در دوران تحصيل به يک دبيرستان مي رفتند و يک سال هم با هم نامزد بوده اند.
هيلر با لحني آکنده از غرور گفت : هي خانم ، شانس آوردي که من پيدا شدم. اگر با اون ازدواج مي کردي به جاي زن مدير کل ، همسر يک کارگر پمپ بنزين شده بودي !!!
زنش پاسخ داد : عزيزم اگر من با او ازدواج مي کردم ، الان اون مدير کل بود و تو کارگر پمپ بنزين !!!
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
مشخصات
?ه روز خانوم? قبل از برگشتن همسرش از سرکاردر نامه ا? نوشت : من خونه رو تا ابد ترک کردم و د?گه حاضر ن?ستم با تو زندگ? کنم ونامه رو گذاشت رو? م?ز و خودش رفت ز?ر تختخواب قا?م شد که عکس العمل شوهرش رو بعد ازخوندننامه بب?نه !!!
شوهر خسته از سرکار اومد و وارد اتاق خوابشد و چشمش به کاغذ رو? م?ز افتاد و نامه همسرش رو خوند ، بعد از خوندن نامه با تمامخونسرد? رو? کاغذ چ?ز? نوشت ، در هم?ن هنگام زنگ موبا?ل شوهر بصدا درم?اد و شوهر جوابم?ده : س?م عز?زم ، من فقط لباسامو عوض کنم و م?ام ، منتظرم باش فدات شم !!! خداروشکر ا?ن زنم از خونه رفته و برا? هم?شه گورشو گم کرده ، ايشاله د?گه ر?ختش و نب?نم ، کاش قبل از ا?نکه م?د?دمش با تو آشنا م?شدم. عز?ز دلم منتظرم باش ، من تا ن?م ساعتد?گه پ?شتم. و بعد در حال? که داشت ز?ر لب آواز م?خوند از خونه خارج شد…
زن که از شدت عصبان?ت و ناراحت? داشت ميمرد و پرپر م?شد بعد از خروج شوهرش از ز?ر تخت خواب اومد ب?رون و رفت بب?نه شوهرش چ? رو?کاغذ نوشته ؟!
د?د شوهرش نوشته : خنگول د?وونه ، کف پا?چپت معلوم بود ! من م?رم نون بگ?رم و برگردم…
.
.
.
آورده اند که بهلول سکه طلايي در دست داشت و با آن بازي مي نمود. شيادي چون شنيده بود بهلول ديوانه است جلو آمد و گفت : اگر اين سکه را به من بدهي در عوض ده سکه که به همين رنگ است به تو ميدهم. بهلول چون سکه هاي او را ديد دانست که آنها از مس هستند و ارزشي ندارند پس به آن مرد گفت به يک شرط قبول مي کنم : اگر سه مرتبه با صداي بلند مانند الاغ عر عر کني !!!
شياد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود.
بهلول به او گفت : تو که با اين خريت فهميدي سکه اي که در دست من است از طلا مي باشد ، چطور من نمي فهمم که سکه هاي تو از مس است ؟؟؟
آن مرد شياد چون کلام بهلول را شنيد از نزد او فرار نمود.
.
.
.
توماس هيلر (مدير اجرايي شرکت بيمه عمر ماساچوست) و همسرش در بزرگراهي بين ايالتي در حال رانندگي بودند که او متوجه شد بنزين اتومبيلش کم است. هيلر به خروجي بعدي پيچيد و از بزرگراه خارج شد و خيلي زود يک پمپ بنزين مخروبه که فقط يک پمپ داشت پيدا کرد. او از تنها مسئول آن خواست باک بنزين را پر و روغن اتومبيل را بازرسي کند. سپس براي رفع خستگي پاهايش به قدم زدن در اطراف پمپ بنزين پرداخت. او هنگامي که به سوي اتومبيل خود باز مي گشت ديد که متصدي پمپ بنزين و همسرش گرم گفتگو هستند. وقتي او به داخل اتومبيل برگشت ديد که متصدي پمپ بنزين دست تکان مي دهد و شنيد که مي گويد : گفتگوي خيلي خوبي بود.
پس از خروج از جايگاه ، هيلر از زنش پرسيد که آيا آن مرد را مي شناسد. او بي درنگ پاسخ داد که مي شناسد. آنان در دوران تحصيل به يک دبيرستان مي رفتند و يک سال هم با هم نامزد بوده اند.
هيلر با لحني آکنده از غرور گفت : هي خانم ، شانس آوردي که من پيدا شدم. اگر با اون ازدواج مي کردي به جاي زن مدير کل ، همسر يک کارگر پمپ بنزين شده بودي !!!
زنش پاسخ داد : عزيزم اگر من با او ازدواج مي کردم ، الان اون مدير کل بود و تو کارگر پمپ بنزين !!!
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
مشخصات
- انجمن ادبیات داستانی ایده
- heidar119
- shariandressshop
- partynightdressshop
- marmar78
- فروشگاه اینترنتی زیر زیر قیمت ها
- raouf1398
- .
- بلاگی برای فایل ها
- اَرْغَنوٓنْ
- refreshtip
- marketba
- saeed1991
- داستانها و نکات قرآنی
- mansari
- babagolzade
- دانلود جزوه pdf
- ubook
- پيش به سوي داشتن مدرسه اي بهتر
- چهار سوی علم
- برای مهدی
- radikal
- text021dis2006love
- 058fdffdf69iu
- 0584gfyth9iu
درباره این سایت